قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۳۹

پارت ۳۹





شب بود ، ماه کامل بود و جنگل در سکوت خوفناکی غرق شده بود .
تاریکی شدیدِ جنگل انگار داشت نور مهتاب را می‌بلعید و وزش باد بین شاخه ها نغمه های عجیبی را در جنگل سر می‌داد .


در امتداد جنگل ردی از خون تازه بود که به بدن بی جان کودکی می‌رسید .

در کنار یک درخت کاج پسر بچه ای با چشمان قرمز و‌ چهره ای بی روح نشسته بود و جنازه ای روی زمین نگاه می‌کرد .
بچه به آرامی با صدای آرام زمزمه می‌کرد:
[ آیریس ... آیریس ... آیریس ]

مدت طولانی بود که کودکِ چشم سرخ بدون هیچ احساسی کنار بدنِ بی‌جان برادرش نشسته بود .
پسربچه بدون هیچ حرف و احساسی تا صبح کنار بدن بی جان ماند تا وقتی والدین او از سر نگرانی سر رسیدن و آنها را در این وضعیت پیدا کردن .

[ دو برادر دوقلو برای بازی به جنگل نزدیک کلبه خودشان رفتن اما یکی از بچه ها به نام <آیزاس>
حین بازی مسیر را گم میکنه و برای مدتی از برادرش جدا میشه ، در همین حین برادر دیگر یعنی <آیریس> به شکل فجیعی کشته میشه ، اولین نفری که بدن بی جان آیریس رو پیدا کرد خودِ آیزاس بود.
روی بدن آیریس سراسر جای بریدگی و پارگی بود که مشخص نشد آیا به خاطر یک حیوان وحشی بوده یا توسط یک‌ انسان به این وضع درآمده ] .

(زمان حال)

درب زیر زمین بيمارستان باز شد و تمام افراد آقای ثارون که تا این لحظه نگران بودن بلاخره آیزاس و هرموت را همراه آقای ثارون دیدن که به خاطر آسیب دیدگی های شدید هردوی آنها بدون هیچ حرفی به اتاق های اصلی و حرفه ای بیمارستان منتقل شدن .
در حالی که تمام جمعیت خوشحال بودن نامورو از پشت به آقای ثارون نزدیک شد و در گوش او زمزمه کرد :
[ یکی دیگه هم همراهشون بود ، جئی ]

آقای ثارون خندید و به آرامی پاسخ داد:
[ همون پیرمرد بلوند رو میگی ؟‌ اون پلیس احمق به قدری زخمی و نیمه جان بود که همانجا رهاش کردیم تا خودش بمیره ]

نامورو سر تکان داد و به آرامی عقب رفت و در جعمیت محو شد .

در همان زمان هرموت داخل یک اتاق خوب و تمیز بستری شده بود و در حالی که یک سِرم بهش وصل بود روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود .
شلا با قدم های آرام وارد اتاق هرموت شد و با صدای زیبا و ملایم گفت:
[ هرموت عزیزم حالت بهتره ؟ ]

هرموت با دیدن شلا چشمانش از عشق درخشید و پاسخ داد:
[ البته بهترم نیازی نیست نگرانم باشی ]

شلا با یک‌ سرنگ چیزی را داخلِ سِرمِ هرموت تزریق کرد و بعد با خنده ای آرام و دخترانه و صدای زیبا و‌ گرم پاسخ داد:
[دیگه وقتشه باهمدیگه خداحافظی کنیم عشق من]


ادامه دارد ...

#داستان #رمان #متن
دیدگاه ها (۵)

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۴۰

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۴۱

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۳۸

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۳۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط